Monday, January 09, 2006

ماه چهارم


صداى ترد خرد شدن غرور برف زير قدم هاى تو با يك جاده, صداى حضور مقدس سپيدى است
من امروز سرشار از تقدس رد قدم هاى بي رمقت هستم
كاش من را در دورى اين همه نزديك مي ديدى
بيين زمين خودش را براى حضور قدم هايت, آمدنت را به
سرور نشسته
فرخنده باد طلعت خوبت كه در ازل
ببريده اند بر قد سروت قباى ناز
حافظ
هوا چه سرد بود چه یخ لحظه های نشستن روی نیمکت های نیم بند
بمیرد این درد ناآگاهی من چه کودک تر بودم جه معصوم تر از حتی یک نگاه حتی به زشتی و تا چه اندازه تازه بود ،هوای تن آن روز،هوای فهمیدنم و روزی تنها یک مشق نانوشته
...و روزی تنها یک مشق نانوشته
!هنو یاد سیلی کبود بر روی صورت مهربان همکلاسی ام از خاطرم نمی رود در هوای سرد دلگیر
...بمیرد هر چه سیلی سرخ از لبان معصوم فقر
...بمیرد نادانی و خود خواهی
(مهدی رستمی)

1 Comments:

At 7:44 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام به دوست سبز من
كاش همه مي‏دونستن توي دل كوچيكت
چي مي‏گذره
من مي‏دونم و برات دعا مي‏كنم

 

Post a Comment

<< Home