Sunday, December 21, 2008

خاطرات ِ من همه در تو خلاصه می شدن


شب ها که بغض می کنی 
دنیا سکوت می کنه
زمان به صفر می رسه
زمین سقوط می کنه
شب ها که بغض می کنی
به مرز ِ مرگ می رسم
به گریه کوچ می کنم
ببین چقدر بی کسم
دریایی از آرامشی
من طرحی از خروش رود
زیبا ترین شعر ِ جهان
چشمای ِ غمگین ِ تو بود
پشت کدوم ساعت شهر
درگیر ِ این سفر شدی؟
چه دیر به هم رسیدیمو
بی وقفه شکل ِ هم شدیم
تو که به غنچه کردن َ گلای باغچه دل خوشی
از عمق خاکستر شب
چگونه شعله می کشی
فرصت بده گریه کنم
که بی نهایت عاشقم
فکر گریز ِ از شب و طوفان این حقایقم
بگو کجای ِ زندگی
گم شده بودی عشق ِ من
که خاطرات ِ من همه در تو خلاصه می شدن

2 Comments:

At 12:54 AM, Anonymous Anonymous said...

i don't know if i have permision to leave comment here!i don't know a lot of things...
here is a vast cold desert... with a nearby sky with its all bright shining stars ... i like being here,i like to become cold step by step with night,every second here is an amazing secret that somebody reveals them slowly,by his calm,smooth voice...just love to listen to him...just love to listen to him...

 
At 11:18 PM, Blogger Arash said...

سلام
این شعر مال کیه؟

 

Post a Comment

<< Home