Saturday, January 21, 2006

ماه هشتم


دل جوجو امشب یه عالمه "ماه" می خواست اما بال هاش توان پرواز نداشتند
بزرگترین آرزوی جوجو امشب دو تا بال بود . فرشته ی مهربون امشب راهي سفر به ماه اما جوجو تو حسرت دو تا بال
...هیچ کی نمی دونه دلٍ جوجو چه رنگیه
خدا کنه آقا گرگه حرمت دل جوجو رو نشکنه ولی آخه اونم نمی دونه توی دل جوجو چه خبره
جوجو حتی کسی رو هم نداره که سفارشٍ دلش رو به آقا گرگه بکنه
!بیچاره جوجو
اگر به اولین حرف تسلیم بشی باید همیشه گوش به فرمان "باشی و اگر با اولین شکست کنار بری تو همیشه مغلوبی
جوجو فانوسش رو گم کرده اون یه فانوس داشت که هیچ کس بهش هدیه نداده بود اون فانوسش
رو خیلی دوست داشت
اما جوجو خبر نداشت که ماه مهربون باد رو برای جوجو فرستاده تا اونم به مهمونی برسه
جوجو گفت اگه باد بتونه من و به ماه برسونه دیگه ماه رو ترک نمی کنه اما باد گفت هنوز زوده هنوز مونده زمینی ها جوجو رو بشناسند جوجو گفت چه طوری ؟ باد به گوله ی برف نگاه کرد و گفت گوله تو رو به زمین می رسونه
جوجو باورش نمی شد . اون این همه بال رو مدیونٍ سیبشٍ آخه اون فهمید دل جوجو چه رنگیه اون به ماه خبر داده بود جوجو بال هایی که بهش داده بودی گم کرده
حالا دل تو دل جوجو نیست. اون امشب این همه بارونٍ ماه رو مدیون سیبشٍ

0 Comments:

Post a Comment

<< Home