Sunday, March 12, 2006

ماه بيست و ششم

دوست داشتم يه عالمه ماهي بكشم اما امان از بي سرعتي
هميشه يه اتفاقاتي توي زندگي آدما پيش مياد كه مي فهمه كاراي خدا بي حكمت نيست
گاهي رفتن ها صلاحي‌ست كه بايد فقط نگاه كرد و با دست تكان دادن برايش آرزوي موفقيت كرد
****
بهار نزديك است
اما امسال تو در دياري دور ،شكوفه مي‌كني
كه طعم ميوه‌ات
براي از زمستان زدگان ِ فاصله
ممنوعه است
*********
دلتنگی‌ام را به کی بگويم وقتی نيستی؟
تا کجا راه بروم تا تمام شوم؟
مثل يک جاده...
نيستی که!
من هم عادت نمی‌کنم

3 Comments:

At 6:51 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام. بايد ياد بگيريم كه عادت كنيم. يه جورايي همه‌مون مجبوريم به اينكه عادت كنيم. به اينكه به خيلي چيزا و خيلي كسايي كه مي‌خواييم برسيم نرسيم و خيلي بايدهاي ديگه‌اي كه بايد بهشون عادت كنيم...
ياحق

 
At 10:26 PM, Anonymous Anonymous said...

حرف گوش كن خوب
راست ميگه ديگه

 
At 10:59 PM, Blogger باران ماه said...

من حقيقت رفتن را پذيرفته‌ام اما به هيچ عنوان ذهن زيبايم را طعمه‌ي باورهاي غلط نمي كنم من به هيچ عنوان به نبودنش عادت نخواهم كرد و حتي سعي مي‌كنم ماهي سرخم را در تنگ درونم هميشه زنده نگه دارم اگر تواني نبود به آب‌هاي آزاد مي سپارمش

 

Post a Comment

<< Home