Saturday, May 20, 2006

ماه سی و ششم

تو حضور مبهم پنجره ها - روبروم دیوارای آجریه
خورشید روشن شب ها مال تو - سهم من شبای خاکستریه
توی این دلواپسی های مدام - جز ترانه های زخمی چی دارم
وقتی حتی تو برام غریبه ای - سر رو شونه های بارون می ذارم
اسم تو برای من مقدس - تا نفس تو سینه پرپر می زنه
باورم کن که فقط باور تو - می تونه قفل قفس رو بشکنه
بنما یه آسمون بی دریغ - بنما یه کوره راه ناگزیر
ای ستاره ی شبای مشرقی - پر پرواز من و ازم نگیر
بین من و دنیا شیشه ایست. نوشتن راهی برای گذر از این شیشه است بی آنکه بشکند
بوبن

3 Comments:

At 10:27 AM, Anonymous Anonymous said...

این مطلب عطف به پست قبلی که نتونستم کامنت بذارم: اگه نگاه های من نگرانه، اگه شکوه بهت می گه بخند و اگه تمام کسانی که دوستت دارن نگران تو هستند به معنی متهم کردن تو نیست دوست عزیز! ما همه نگران سادگی و معصومیت محدثه-نه جوجو- هستیم. تو اگر هم آسمونی باشی رو زمین زندگی می کنی و باید واقعیت ها رو به چشم خودت ببینی. باید ببینی که آدم ها می تونن چقدر بی شرم و پست باشن، می تونن به چه راحتی احساسات امثال تو رو به سخره بگیرند و بعد لگدشون رو بذارن رو سرت. هر وقت دور و برت رو با نگاه منطقی دیدی بعد ببین می تونی حرف از عشق آسمونی بزنی؟

 
At 1:09 PM, Blogger باران ماه said...

از نگرانی هاتون باید تشکر کنم نمی دونم؟نوشتن ها برای یک ثانیه بی آنکه درگیر افکار آدم ها بشی اونم توی دهکده ی جهانی به معنای این نیست که منطق اشتباه میگه یا من اون رو نمی بینم! باید فرصت داد تا منطق این نوع نوشته ها شناخته بشه. مولانا شدن خیلی سخته، اما نباید از دار حلاج ترسید که گفت : انالحق!

 
At 11:36 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام محدثه ي من كه يادت رفته يه نگاه هست كه منتظره سلام توست.يادت رفته جوجو اونقدر آسمونو نگاه كرد دلش پريد،پرنده شد.سلام جوجوي من كه ماهو بوسيدي و رفتي وقتي هي نگاهش حتي اگر نخواد باز تو رو مي بينه.باور كن خسته ام نمي گم خسته تر از تو اما من به اندازه ي يه جوجو سهم از آسمون دلت ندارم كه مثل هميشه هيچ حرفي با دلش نمي زني؟من پر از غصه ام شبام پر هق هق گريه است.فقط به خاطر چشمايي كه نمي خوان باور كنن يه نگاه هست كه خيلي نزديكه جوجويي كه متهم هم شد .اما كسي نمي دونه تو دلش چه خبره.كاش مي دونستي كه آسمون چه جوري منتظرته

 

Post a Comment

<< Home