Thursday, April 27, 2006

ماه سی و یکم

....تو در انتظار و من در التهاب
!تو در انتظار و من در مرز عبور از جاده ی نگاه تو. شاید اجازه ی فقط یک نگاه
از چی بگم وقتی دلم از دل تو دور می مونه * وقتی که قلب پاک تو هیچی ازم نمی دونه
این تقدیر منه که از ابهام یک نوشته به عمق یک درد پی ببرم؟ این تقدیر ِ تمام کردن ِ انتظار با من باشه؟ کاش می شد لذت این انتظار رو تا ابد گوشه ی لپم نگه دارم و نذارم هیچ وقت آب بشه اما اگر مجبور باشم به همه چیز پایان بدم تا ابد می میرم. من قرار ِ کدوم انتظار تو رو تموم کنم. عزیز میدونی که دلم طاقت نداره ،سنگ صبورت می شم اما به من بگو می خوای به انتظار چه چیزی پایان بدی. دلم گواه بد نمی ده اما می ترسم
کاش می دونستی که همه ی حرفا گفتنی نیست اما من با تمام این نگفتنی ها یه عالمه گفتم از یک دنیا با یک آسمون
مال خودم و هزار بار نوشتم" ای همه ی وجود من نبود تو نبود من" یک عالمه باش ِ تو رو صدا زدم و التماسش کردم که بود ِ من رو ازم نگیره. یک عالمه خدا با دست هاش گونه های خیسم رو پاک کرد و گفت: معجزه هنوز باقییست

0 Comments:

Post a Comment

<< Home