Sunday, August 13, 2006

ماه زیتون

والتین و الزیتون ...
به سوي تو، به شوق روي تو، به طرف كوي تو
سپيده دم آيد مگر تو را جويم بگو كجايي
نشان تو ، گه از زمین گاهی ، از آسمان جویم
ببین چه بی پروا ره تو می پویم ، بگو کجایی
کی ، رود رخ ماهت از نظرم؟
بغیر نامت کی نام دگر ببرم؟
اگر تو را جویم حدیث دل گویم - بگو کجایی؟ -
به دست تو دادم دل پریشانم - دگر چه خواهی؟ -
فتاده ام از پا ، بگو که از جانم دگر چه خواهی؟
یکدم از خیال من نمی روی غزال من
دگر چه پرسی ز حال من؟
تا هستم من اسیر کوی توام، به آرزوی توام
اگر تو را جویم حدیث دل گویم - بگو کجایی؟ -
به دست تو دادم دل پریشانم دگر- چه خواهی؟ -
فتاده ام از پا ، بگو که از جانم دگر چه خواهی؟


نکند اسیری ِ تن سرد ِ خداحافظی شوی؟
پس بدون خداحافظی ، تا بازگشت بی سرانجامت ، خنده هایم بدرقه ی راهت !