Friday, April 13, 2007

ماه صد و یازدهم

برای دانستن خواسته ات که انتظار ِ چه واژه ای را نشسته است، کنجکاوی ِ ادامه ی باران است تا ماه را نقره ای تر از همیشه عکاسی کند. خنده هایت برایم نهایت ِ یک دنیا سلام است که تلاطم می دهد به ثانیه های تپیدن؛ همه از صدای تاپ و توپش شاکی شدند، که این عجب کودکی است. و من دوباره کودکی دیدم که ماه را بو می کرد. خنده دار ترین بهانه برای لبخند های هر از چند گاه که در ثانیه های بعد از برخورد تازه متوجه سنگینی ِ عبورت می شود، این روزها من را شرمنده می کند. وای از دست ِ این روزها که هر چه می بینم تو هستی و هر بار که پرده ی چشمانم یادآور خواب می شود باز تو سرشارترین احساس هستی تا تکرار نگاه های شکسته ات لالایی باشد برای این تازه بهانه گیر شده؛ اگر این هفته نبودی، شاید که می مُردم!