Tuesday, April 03, 2007

ماه صد و ششم

برای باور این همه حقیقت چه ساده کودک بودم. تا همیشه ساختن، واژه شدنم کم آورد این همه سوزش ِ درد را. راست می گفت همه ی فریاد ِ سکوتت. و من معنای همه ی سکوتت را فهمیدم. باورش چه سخت بود برای بی پناه شدن. تا به هیچ وقت ِ امروز پذیرای ِ همیشگی ِ حقیقت نبودم. اما درد هنوز ادامه دارد... من مجبور به باور بی دلیلی ِ همه ی دقایقی هستم که تصویری در نگاهت نبودم و نیستم! می خواهم بخوابم و خواب ِ خوش ببینم که می آیی. کاش من هم سکوت بودم از همان ابتدا. گربه ی کوری را دیدم که گدایی می کرد. اما یاکریم های بالکن تازه جوجه دار شدن.