Wednesday, September 27, 2006

ماه شصت و دوم

زیبا سلام، هوای حوصله ابریست؛ می خواهد چیزی شبیه ِ باران، شبیه چهره ی بی نظیر ِ آسمانش. هوای حوصله می خواهد بداند چرا نداشته هایش برهنه شدند که نگاه ِ آسمانش را هم از دست داد. راستی کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای ِ تو! تنهایی هوای دلم روزه ی سکوت گرفته تا نخندند به غم ِ نبودی که فسیل شد اما هنوز ناب ترین حس ِ حضور خدایش است. تا دوباره آه شدن چیز ِ زیادی نمانده، خسته شده، آخر برای بودن های پر از طول و عرض، بیان لذت ِ غرق شدن در یک عمق چه معنا دارد. کاش می شد یک خط را به بازی سه بعدی صفحه آشنا کرد و باز مثل ِهمیشه، بیچاره نقطه! نقطه سر ِ خط... سه نقطه های هنوز ِ من در آرزوی درک رویای سه بعدی تو خیال بافی می کنند.
اما آخر ماهی ها هم عاشق می شوند! و چه هراس ِ عجیبی است دیدن یک پنجشنبه که شاید تمام مباداها به استقبال رفتنم بیاید، بگوید برای حماسه شدن در دنیای ِ مثل همه که می خواهی شبیه هیچ کس نباشی، گاهی رفتن مقدس تر است و تو می شوی تمام ِ من. بود ِ من، دنیا بی تو چقدر بی آغاز و حقیقت ماه چه قدر بارانی خواهد بود. می خواهم نگاهت، جوجو را فراموش نشود، این کودک ِ متولد ماه ِ مهر. مقدس است ثانیه ی پاییزی ِ یک مهر که هبوط یافتم و عروج می یابم شاید در باران ِ ماه ِ مهری که به کامل شدنش سه روز باقی خواهد بود.

1 Comments:

At 10:41 AM, Anonymous Anonymous said...

اگرچه صدا اندک است و دل پر از کهنه های گردش ساعت - من می دانم که خلت من با حضور تو خدائی ترین است

 

Post a Comment

<< Home