Sunday, November 19, 2006

ماه هفتاد و پنجم

ساده دل به تو دادم
آن زمان که کولی شب گریه های غریب
مرا باران ماهی بارید تا
بیش از این دلتنگی ات بی ایمانم نکند
تو ، شاهزاده ی این صحنه ی غریب هستی
بر خود ببال که من
با نجوای پاک نگاه تو ستاره شدم
گر هستم و می نویسم حرمت حضورت نگاه داشته ام
ببین بیچاره نیستم؟
با این همه بغض نداشتن ،
من خدایی دارم
که نفس ستایشم را شفا می دهد
معجزه می کند
و می گذارد ماه تا ابد برای غربتم ببارد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home