Saturday, March 01, 2008

هیس ! اینجا رو هیچ کس نمی بینه ؛ نه؟


عبور که می کنی
! صدای ِ قدم هایت را نشنوم
عبور که می کنی
در را پشت ِ نگاهت ببند
، تا چیزی از باقیمانده ی احساس ِ خرد شده
! با مشت های ِ بی امانت نشنوم
، بلور ِ شیشه ای ِ وجود را به اسارت بردی
!بس نیست ؟؟
! من انگار بد شده ام
و تو کنار ِ رودخانه ی واژه های ریخته شده
از باتلاق ِ یک رابطه ی بی کلام
بی هدف قلاب انداختی
، شاید که ماهی ِ سرخ
! ... طعمه ی ِ نگاهت نشود