Thursday, April 27, 2006

ماه سي و دوم


دورتر از نهایت ِ حادثه ای که قبل از آغاز ِ آن ،امروز را به گریه نشسته، تو همراه یک بی نیازی ِ کهنه ایستاده ای به ستایش تقدیس آنچه گذشته از زمان باقی

ماه سی و یکم

....تو در انتظار و من در التهاب
!تو در انتظار و من در مرز عبور از جاده ی نگاه تو. شاید اجازه ی فقط یک نگاه
از چی بگم وقتی دلم از دل تو دور می مونه * وقتی که قلب پاک تو هیچی ازم نمی دونه
این تقدیر منه که از ابهام یک نوشته به عمق یک درد پی ببرم؟ این تقدیر ِ تمام کردن ِ انتظار با من باشه؟ کاش می شد لذت این انتظار رو تا ابد گوشه ی لپم نگه دارم و نذارم هیچ وقت آب بشه اما اگر مجبور باشم به همه چیز پایان بدم تا ابد می میرم. من قرار ِ کدوم انتظار تو رو تموم کنم. عزیز میدونی که دلم طاقت نداره ،سنگ صبورت می شم اما به من بگو می خوای به انتظار چه چیزی پایان بدی. دلم گواه بد نمی ده اما می ترسم
کاش می دونستی که همه ی حرفا گفتنی نیست اما من با تمام این نگفتنی ها یه عالمه گفتم از یک دنیا با یک آسمون
مال خودم و هزار بار نوشتم" ای همه ی وجود من نبود تو نبود من" یک عالمه باش ِ تو رو صدا زدم و التماسش کردم که بود ِ من رو ازم نگیره. یک عالمه خدا با دست هاش گونه های خیسم رو پاک کرد و گفت: معجزه هنوز باقییست

Tuesday, April 25, 2006

ماه سی ام


و باز قصه ی آدم های شبیه مه
تویی که از پشت تنهایی ام داری سرک می کشی ،از تو می پرسم ،تو همان سایه ی شبیه ماه هستی که در آسمان دل من است؟
آیا تو همان هست ِ من هستی ؟
تو همانی منی هستی که نجواهای شبانه ی جوجوی دلم بود
اگرهمان آسمان من باشی جوجو سال هاست که آسمانش رو می شناسه و همیشه آرزوی پرواز رو از خدا خواسته
اما همیشه روزه ی سکوت گرفت و فقط نگاه کرد تا مبادا بال هاش رو از دست بده و همیشه به آسمان نگاه کر
و این بار دوباره من منتظرم جواب توقع زیادیست؟

Monday, April 24, 2006

ماه بیست و نهم



آخرین روزهای بهار هم تمام شد وتو هنوز مرا غریبه ای می پنداری دور.چشمانت رو بازکن تا عمق نگاهم را در آشنایی نزدیک ببینی.من همانند آینه ای هستم در بی نهایت زندگی آسمان که تمامی ستاره را با یک نگاه برایت هدیه می آورم. در یکی از دوازدهمین مهر یک سبد ماه را مهمان آسمان نگاهت خواهم کرد.حدس بزن ماه آسمان ِ آسمان چه رنگی است؟! راستی آسمان چه رنگی است؟آسمان ِ من پر از نور است ،پر از شفافیت حضور یک بی نهایت کاش می شنیدی فریاد دلم را که تو،تمام وجودم هستی پس باش،همیشه باش هایم را با رنگ آسمان نگاهت جلا بده.مگذار آسمانم بی پرواز باشد ،باشو غریبه ی کوچک اگر نگاه تو پرنده ی آسمانم نباشد چگونه باران ببارد؟ برای چه کسی ببارد،آسمان بی او
نفسم بند می آید اگر وجودت بی حضور باشد.ظهورت آرزویم شد اما حضورت را از من مگیر. بر غرورت زانو زدم و قسم خوردم همان درختی می شوم که تمامی برگ هایش با نوازش تو به سمت نور عزیز دل برقصند. راستی اگر تو نگاهم نمی کردی چگونه خدایم را می دیدم؟ راستی خدا چه رندانه خودش را در نگاه تو گم کرد .چه می خواست که این گونه دلم را دیوانه ات کرد تا هر نجوای شبانه ام باشد
...وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی

Wednesday, April 05, 2006

ماه بيست و هشتم


ومن آينه اي در برابرت مي گذارم تا از تو ابديتي بسازم
من از بازجست بي سرانجام ان سفر كرده روزي به عريان ترين روياها خواهم رسيد
وتو، تنها در برابر ِ تنهايي من صداي شكستن تنهايي ام را مي شنوي
...لبخند بزن اين صدا حاصل بي سرانجامي حضور توست.چقدر حضور چقدر نگاه
!تا كي كي خسته خواهم شد. تا كي كي خسته ،خسته خواهد شد
يك دو سه ،جهار تا كي تپش ها به هوايت وجودت بند است؟ من تا كي بايد فرياد بزنم تو، تنها تو سهم آخرين ستاره ي آسمان خدا براي تپش هاي بي دقيقه ام هستي! مرور سفر كاش نزديكش مي كرد
ديگر دل طاقت انتظار خداحافظي ندارد. خنده دار نيست؟
من بي تاب رفتنت هستم.شايد بلند بگويي خودخواه اما كاش الهامدلم پر مي شد در فضاي حضورت كه رفتن تو آغاز راه با توست. ديدي بن بست ها همه خيالي خام شدند! به خامي خواب عصر كه من هميشه از آن فراري بودم
...نقطه سر خط
و باز من ، تنهايي ام در برابر هجومي از نسيم بي تو
كاش مي دانستي من تو را در اوج زيبايي زمين ميهمان يك آسمان پر از "پرند" كردم

Tuesday, April 04, 2006

ماه بيست و هفتم

عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوري
كي مي توان نرفتن
كي مي توان صبوري
كي مي توان نرفتن
گيرم پري نمانده
گيرم كه سوختيم و خاكستري نمانده
با دوست عشق زيباست
با يار بي قراري
از دوست درد ماند و از يار يادگاري
گفتي از روز سفر
گفتم از من مگذر
مجنون ،ليلا ،رفتي بي بال و بي پر